مقالات

معرفی کتاب تکامل عقول در پرتو ظهور جلد اول

شناخت و معرفت به مقام امامت و ولایت

مسئلۀ شناخت و معرفت به مقام امامت و ولایت امام زمان أروحنا له الفداء از مهم‌ترین مسائل حیاتی است؛ و با شناخت این واقعیّت، تمام جهات استعدادیّۀ انسان در مدارج و معارج کمال رشد و نموّ می ‏کند؛ و با عدم شناخت و پیروی‌نکردن از این حقیقت، استعدادها و قابلیّت‏ها همه در مسیر انحراف قرار گرفته، و در لجن‌زار عَفِن مادیّات و شهوات مضمحلّ و منعدم می‏شود.

باری از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم روایات بسیار زیادی با مضامین مختلف که دلالت بر گمراه بودن افراد بدون امام دارد، نقل شده است. اما آنچه شیعه و سنّى بر آن اجماع داشته و صدور آن را از رسول اکرم قطعى دانسته‌اند، عبارت است از: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یعْرِفْ امَامَهُ مَاتَ میتَهً جَاهِلیهً.»[۱]

بنابراین مردم در هر زمان مکلف به شناخت امام زمان خویش هستند.

منظور از معرفت به امام علیه‌السّلام، معرفت ظاهری نیست، بلکه منظور، شناخت‏ علت وجودى و کیفیت تأثیر وجود آن حضرت در حرکت تکاملى انسان می‌باشد.

و این شناخت یعنی ادراک کیفیت نزول مقام مشیت و اراده پروردگار از نفس ولىّ خدا در عوالم و تعینات محدودۀ خارجى، که نسبت به تمام ائمّه علیهم‌السّلام یکسان می‌باشد. آنچه از اسماء و صفات کلیۀ الهی با تمام خصوصیات و تفاوت‌ها در این عالم ظهور پیدا مى‏کند، یک واسطه مى‏خواهد که این اسماء کلیه را در هر مرتبه‏اى اندازه‏گیرى کرده و مطابق همان مقدار، این اسم را در آن ظرف نازل کند؛ و آن واسطه، امام علیه‌السّلام است.

به عنوان مثال این وسایل برقی که در زندگی روزمره از آنها استفاده می‌کنیم، هر کدام به مقدار مشخصی می‌توانند قوه برق و الکتریسیته را قبول کنند. اگر کمتر از مقدار توان به آنها برق برسد، یا نمی‌توانند حرکت کنند و یا کند می‌شوند؛ و اگر بیشتر از مقدار توان به آنها برق برسد، می‌سوزند و از کار می‌افتند. پس باید هر دستگاه و وسیلۀ برقی، یک کنترل‌کنندۀ میزان برق مصرفی داشته باشد تا به مقدار نیاز، قوه برق یا الکتریسیته را به آن برساند؛ به این کنترل‌کننده ترانس می‌گویند.

وجود امام زمان علیه‌السّلام حکم ترانس عالم وجود را دارد؛ یعنى آن اسماء کلیه الهى ـ مانند اسم علیم، اسم قدیر، اسم حی و اسم محیط که همگی بی‌انتها و نامحدود هستند ـ باید به‌واسطۀ وجود امام علیه‌السّلام کنترل شده و به اشخاص افاضه شوند. و اگر یکی از این اسامی و صفات نامحدود ذات پروردگار بدون وساطت امام علیه‌السّلام بر شخص نازل شود، به طور کلی آن شخص متلاشی می‌گردد.

یکی از مسائل مهم و ضروری برای دستیابی و اطّلاع از فلسفۀ غیبت امام عصر أروحنا لتراب مقدمه الفداء

یکی از مسائل مهم و ضروری برای دستیابی و اطّلاع از فلسفۀ غیبت امام عصر أروحنا لتراب مقدمه الفداء، اطّلاع بر تاریخ و سیره و کیفیّت ادوار مختلف زندگی معصومین علیهم‌السّلام می‌باشد.

به‌طورکلّی نقش تاریخ برای تصحیح نوع نگرش به جریان مهدویّت و کیفیّت ارتباط شیعیان با امام علیه‌السّلام در زمان غیبت، بسیار تعیین‌کننده می‌باشد.

حضرت آیهالله طهرانی نسبت به اهمیّت مطالعه و تأمّل در تاریخ می‌فرمودند:

«مرحوم آقا بسیار به خواندن تاریخ توصیه می‌کردند. در حدود پنج یا شش سال، روزانه دو ساعت از وقتم را به مطالعۀ تاریخ اختصاص دادم و همۀ تواریخ را خواندم و برای خود فیش‌برداری و خلاصه‌نویسی کرده بودم و این مسئله به علت تأکید خود ایشان انجام شده بود. ایشان دائماً انجام این مطلب را از من جویا می‌شدند تا وقتی که مطمئن شدند این مسئله را پیگیری کرده‌ام.

الآن بنده این‌طور می‌یابم که بسیاری از مبانی را که برای خود ترسیم کرده‌ام، صرف‌نظر از مسائلی که از بزرگان دیده‌ام؛ مرهون این مسائل و مبانی تاریخی بوده است.»

پیامبر صلّی الله‏ علیه و آله و سلّم می‌خواهد قافلۀ بشریّتِ منغمر در ظلمت عالم مادّه را به‌سمت نور تجرّد و توحید هدایت کند و ربط آنها را با باطن و حقیقت عالم که همان ولایت است ایجاد کند. از‌این‌رو به اقتضای آن رحمت واسعه خود که ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰکَ إِلَّا رَحۡمَهٗ لِّلۡعَٰلَمِینَ﴾[۲] است، به‌واسطۀ‏ عدم استعداد و قابلیّت امّت برای انصراف تامّ از عالم ماده و مسائل ظاهری، معجزات زیادی برای آنها می‌آورد و با همین دو چشم و گوش ظاهری آنان، روزنه‌ای به‌سوی عالم غیب برای آنها می‌گشاید و به این طریق، اسباب هدایت را برای آنها فراهم می‌نماید.

این معجزات ظاهریّه برای عوام است، نه برای افرادی‏که دارای فکر و تعقّل هستند. اگر شخص عاقلی بیاید و واقعاً یک نگاه به قامت پیغمبر و به راه رفتن و خصوصیات ایشان بیندازد، اصلاً نیازی به معجزه ندارد. و اثرات وضعی همین ورود جذبات و بارقه‏های جلال و جمال، و این را که او در چه مرحله و در چه رتبه‏ای هست، احساس می‏کند. لذا‏ وقتی که سلمان خدمت پیغمبر اسلام صلّی الله علیه و آله آمد، به مجرد نگاه کردن به ایشان تسلیم شد و دیگر معجزه‏ طلب نکرد. پیغمبر اکرم معجزاتی از قبیل به شهادت درآوردن سوسمار، به شهادت درآوردن درخت، انشقاق قمر و امثال ذلک را برای اعراب جاهلی آورد.

مسئلۀ بسیار مهمّی که ما باید تمام توجّه خود را بدان متمرکز کنیم، این است که افعال و اعمالی را که انجام می‏دهیم، فی‏حدّنفسه دارای ارزش و اعتبار نیست؛ زیرا عمل عبارت است از حرکات و سکناتی که بر اعضاء و جوارح ما عارض می‏شود و صورت وضعیه ما را از کیفیّتی به کیفیّت دیگر در می‏آورد.

به عنوان مثال این نشستن بنده روی منبر و صحبت کردن با شما، صورت وضعیّه من است. می‌توانم از منبر پایین آمده و با شما صحبت کنم. این یک حرکت ظاهری است و عملی است که هیچ چیز بر آن مترتب نمی‌شود؛ یک ربات بسیار بهتر از این عمل را بدون هیچ اشتباهی انجام می‌دهد، با اینکه عقلاء هیچ‌گونه ارزشی برای این کار ربات قائل نیستند. و تشکّر در اینجا از آن طرّاح که زنده و مُدرِک است و این عمل را از روی فهم و اراده و اختیار انجام داده است، صورت می‌گیرد. پس نفس عمل فی‏حدّنفسه از نظر عقلاء و از جنبۀ عقلانی موجب مدح یا موجب مذمّت نمی‌باشد.

فرض می‌کنیم در کتب اهل سنّت و شیعه، آن روایت جابر و غیر آن که راجع به دوازده امام است، وجود نداشته باشد و همچنین پیغمبر اکرم، امیرالمؤمنین علیهماالسّلام را در حجهالوداع معرفی نکرده باشند.

حال یک نفر می‌خواهد به مدینه بیاید و از حجهالوداع نیز خبر ندارد. چطور بفهمد که باید از ابوبکر تبعیت کند یا از امیرالمؤمنین؟ راه حلّ آن سؤال پرسیدن از امیرالمؤمنین علیه‌السّلام و ابوبکر است. افراد و علماء یهود و نصاریٰ که از حجهالوداع خبر نداشته و از بلاد مختلف می‌آمدند و با ابوبکر مُحاجّه می‌کردند، وقتی او در پاسخ سؤالات فرومی‌ماند، به سراغ امیرالمؤمنین رفته و ایشان پاسخ همۀ آن سوالات را می‌دادند.

عالم نصرانی از یمن به مدینه می‌آید و با ابوبکر محاجّه می‌کند و او را محکوم می‌کند. سپس می‌گوید اگر خلیفۀ پیغمبر این است که: وَ عَلَی الإسلام السَّلامُ. ناگهان ابوذر می‌گوید: ”یا علی، بیا و به داد اسلام برس!“ حضرت به آنجا می‌آیند و از تمام ما کان و ما یکون به او می‌گویند. لذا آن شخص در همان‌جا اسلام می‌آورد و به حضرت عرض می‌کند: ”أشهد أنَّک خَلیفهُ رسولِ‌الله!“ و به یمن برمی‌گردد.

اگر انسان نگاهی به تاریخ صدر اسلام بیندازد و کیفیّت ارتباط و معاشرت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم با مسلمین را ارزیابی نماید، و به این حقیقت برسد که: چطور ممکن است جمعی در معاشرت و مصاحبت با رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بسر می‏بردند و هر روز شاهد ظهور کرامات و معجزات و تلقّی و ابلاغ وحی از سوی خدای متعال و کلمات معجزآسای نبیّ اکرم و هر گونه وسیله و تمهیدی جهت هدایت و اهتداء و اقتداء بودند، امّا در‌عین‌حال به محض ارتحال آن حضرت و تحقّق غیبت ظاهری و جسمانی و وجود مظهر اتمّ الهی و باب علم نبیّ که در مرأیٰ و منظر تمامی افراد بوده است و همگی بر این مسئله اذعان و اعتراف می‏نمودند، پا از دایره تمکین و تسلیم بیرون نهادند و به‌دنبال اتّباع از نفس امّاره و غلبه احساسات و شور و شعف و حال و هوای اعتباری و مجازی و تصنّعی، یک‌باره اطراف ولیّ خدا و حجّت بر حقّ و خلیفه بلافصل رسول اکرم، علیّ بن أبی‏طالب را رها کردند و براساس پیروی از هویٰ و اُمنیّه‏های نفسانی، اطاعت و متابعت از … را بر اتّباع و فرمان‌بری از حقّ مطلق ترجیح دادند!

آیا اینان همان‏هایی نبودند که هر روز با پیامبر ملاقات نموده و دائماً از آیات باهره و حجج ساطعه و براهین واضحه مشاهده می‏نمودند، و آب‏ وضوی‏ رسول خدا را تیمّناً و تبرّکاً از هم می‏ربودند، و با هلهله و شادی از رجوع رسول خدا استقبال‏ کرده و اشعار را با هم قرائت می‏نمودند؟ و کلام صریح رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را دربارۀ امیرالمؤمنین علیه‌السّلام در روز غدیر خم و در سایر ایّام و مناسبت‏های مختلف شنیدند، امّا پس از رحلت آن حضرت، همه آنها به فراموشی سپرده شد، چرا؟! چون بین دیدن و دانستن و بین قبول نفس و اطمینان و طمأنینه نفس تفاوت بسیار است.

باری، صحبت از زمان ظهور حضرت و تعیین وقت ظهور و پرداختن به خواب‏ها و مکاشفات و امور غیرعادی، تماماً خلاف مکتب اهل‏بیت علیهم‌السّلام و طریق مستقیم و مسیر قویم اولیای الهی و عرفای بالله است.

در مکتب‏ تشیّع، ظهور ولایت بر نفس انسان دارای ارزش و اعتبار است، نه صرف ظهور ظاهری و صوری امام علیه‌السّلام. آنچه از حضرات معصومین علیهم‌السّلام در روایات تأکید و اصرار شده است، مسئله انتظار و تهیّؤ روحی و آمادگی برای ادراک ظهور است. بدون تحصیل آمادگی روحی و وصول به مرحلۀ انقیاد و تعبّد و اطاعت محض از ولیّ زمان، ظهور او چه فایده‏ای برای ما دارد؟ مگر ظهور او از ظهور پیامبر اکرم مهم‏تر است؟ مگر ندیدیم که مردم زمان رسول اکرم با آن حضرت چه کردند و پس از او چه جنایتی بر ذریّه او وارد آوردند و چگونه حقّ رسالت را ادا کردند و پاداش پیامبر را پرداخت نمودند!

بلی! آنچه در مسئله ظهور مسلّم و قطعی است، آن است که حکومت، حکومت عدل و انصاف خواهد شد و کسی جرأت تعدّی و تجاوز به حریم دیگری را نخواهد داشت. و همه در هر مرحله‏ای که هستند، بدون هیچ رادع و مانعی به آن فعلیّت و نقطۀ اختیار و انتخاب خود خواهند رسید. امّا اینکه با ظهور آن حضرت همه به مرتبۀ کمال می‏رسند و چه بخواهند یا نخواهند، جهات مفقوده در وجود آنان متحقّق و استعدادات به فعلیّت برسد، این خلاف عدل الهی و مغایر با موازین عالم تربیت و تشریع است و چنین مسئله‏ای واقع نخواهد شد.

بنابراین باید از ظاهر عبور کرده و به این مرتبه برسیم که امام زمان علیه‌السّلام را در کنار خود احساس کنیم. وقتی به این مرتبه رسیدیم، با ایشان ارتباط برقرار کرده‌ایم. حال دیگر ایشان خود می‏دانند که به چه نحوی با ما عمل کنند! کشتی هدایت به‌دست ایشان است و خود مسئول و راهنما هستند و به هر کیفیّتی که بدانند آن را هدایت می‏کنند.

اگر صلاح ما باشد، این ارتباط را به ارتباط ظاهری‏ تبدیل می‏کنند و اگر صلاح نباشد، این ارتباط را به ارتباط شهودی و مثالی تبدیل می‌کنند و اگر باز هم صلاح نباشد، این ارتباط را به همان ارتباط عقلانی که از هر دوتای قبلی مهم‌تر است، تبدیل می‌کنند.

[۱]. ترجمه: «کسی که بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد، به مرگ جاهلی مرده است.»

[۲]. الأنبیاء (۲۱) آیه ۱۰۷. ترجمه:

«و اى پیغمبر! ما نفرستادیم تو را مگر رحمت براى تمام عالمیان‏.»

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *